سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از این آدمى شگفتى گیرید : با پیه مى‏نگرد و با گوشت سخن مى‏گوید : و با استخوان مى‏شنود ، و از شکافى دم بر مى‏آورد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :6
بازدید دیروز :13
کل بازدید :239208
تعداد کل یاداشته ها : 64
103/2/10
3:34 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
اقاقیا[75]
دلم گرفته ... دلم عجیب گرفته ... تمام راه به یک چیز فکر می کردم ... اقاقیا هستم ... 13 ساله که اقاقیا هستم ... فقط می تونم بگم یه بچه بیست و چند ساله ام ... پر از سه نقطه های بی مفهوم ...

خبر مایه
پیوند دوستان
 
گلی از بهشت نگاه منتظر خوش مرام اشک تلخ آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام دوزخیان زمین تخیلات خزان زده یک برگ بید عــــشقـــــولـــــک یا زهرا(س) امیدزهرا غریب روزگار یوسف زهرا شمیم حیات توهمات قرن 21 پرواز موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین حاج همت بدون نام تا ریشه هست، جوانه باید زد... خلوت تنهایی اس ام اس عاشقانه ..:: نـو ر و ز::.. مسافر اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز Lovely دنیا به روایت یوسف جوکستان ، اس ام اس ، جوک ، لطیفه ، طنز ،jok+sms http://p30iri.com من و او بال های شکسته یک دختر تنها به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم... تبادل لینک بیا مهندسی شیمی را بهتر ببینیم دختر خیره سر گفتگوهای تنهایی(الی جوجه) مسیحای من دختری تنها یک نوشیدنی گرم در یک فنجان قرمز- امیر بی معرفت حریم یاس قافله شهدا امید زهرا مهندسان پالایش زن بودن ممنوع شهید محمدهادی جاودانی (کمیل) ایکنا(اولین و بزرگترین مرکز مخابره اخبار قرآنی در جهان اسلام)

گوشه هایی از زندگی رهبر معظم انقلاب (1)

گاهی ما بعضی از آدم ها رو در حد اینکه تو تلویزیون دیدیمشون یا حرفاشون رو در مورد مسائل مختلف شنیدیم می شناسیم ولی اگه بریم تو تار و پود زندگی هاشون می بینیم با چیزی که ما فکر می کردیم خیلی فرق می کنن . زندگی بعضی آدما که تعدادشون خیلی هم کمه شبیه یه سبد گل محمدیه .با من بیاید...

مادر
تابستان بود . هوا گرم بود . گوشه ی حیاط توی سایه فرش را پهن می کردیم ( خب مستحب است که زیر آسمان باشیم ) ساعت ها می نشستیم و اعمال روز عرفه را انجام می دادیم . مادر - خدیجه السادات میردامادی نجف آبادی ، دختر سید هاشم نجف آبادی - می خواند و ما هم ... خیلی اهل دعا و توجه و اعمال مستحبی و اینها بود .
با سواد ، کتابخوان ، دارای ذوق شعری و هنری ، حافظ شناس . همیشه برایمان شعرهایی از حافظ می خواند . با قرآن هم کاملا آشنا بود . بیشتر قصه های قرآن را برایمان می خواند . می خواند و تشریح می کرد ، شیرین.
در این میان گهگاه اشعار حافظ هم می خواند ، برای شیرینی بحث . صدای خوشی هم داشت . مادرم خیلی خوب بود ... خیلی!

پدر
پدر - سید جواد - ترک زبان بود . اصالتا تبریزی . اهل خامنه و مادر فارس زبان . از بچگی دو زبانه بودیم .
5 نفر بودیم ، چهار برادر - سید محمد ، سید علی ، سید هادی و سید حسن - و یک خواهر . من دومی بودم ، پسر دوم خانواده . پدرم ملای بزرگی بود ، عالم دینی بود . بر خلاف مادرم که خیلی گیرا و خوش برخورد  بود ، پدرم ساکت و کم حرف بود . آرام . و این تاثیر دوران طلبگی و تنهایی در گوشه ی حجره بود.

به نقل از کتاب یک سبد گل محمدی

 


87/1/7::: 9:25 ع
نظر()