اردیبهشت شده ، ماه من ، ماه اقاقیا ...
نخست
دیر زمانی در او نگریستم
چندان که،چون نظری از وی باز گرفتم
درپیرامون من
همه چیزی
به هیات او در آمده بود.
آنگاه دانستم که مرا دیگر
از او گزیر نیست...
من از باغ معلّق آسمان کبود آمده ام،
از کشف سیّاره ای دور دست،
از جستجوی گلی که بکارت بهار و
قاصد رستگاری بود...
پ.ن1: این آدم نا محترمی که به اسم بدون نام ، با قصد یا بی قصد برا من کامنت گذاشته ...» طرف هرگز به خاطر این کار مسخره ای که کردی ... می بخشمت !!! چون تجربه شدی واسم //// استاد بدون نام عزیزم ...» ازت عذر می خوام که با طناب یکی دیگه رفتم سر کار!!!
پ.ن2: منتظر ادامه مطلب پست قبلی تو پست بعدی باشید!!!
پ.ن3: دلم خیلی تنگ شده .... یا علی گفتیم وبرای آغازی دوباره ...
این عکس رو از تو وبلاگ بدون نام جان استاد برداشتم .... ببینید چه باسلیقه است بچم!!!