سلاااااااااام!!!
یه ابتکار جدید و نو براتون دارم ،که شاخاتون رو سبز می کنه ، و احتمالا می مونید تو کفش !!! خوب ، چشماتون رو ببندید ، ببندید دیگه !!!!
حالااااااااااااا: « این بار می خوام پی نوشت پستم رو اول بیارم !!!!»
جالب بود ، نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پ.ن1 : دیروز ، یعنی 9 فروردین ، روز تولد سلیم دادام بود ، 60% بهش تبریک می گم ( این یه اصطلاحه !) ، طبق معمول روزای تولدامون ...( بگذریم ، اصلا ببینم شما مگه خودتون خواهر ، مادر ندارید ، که تو مسائل خصوصی ما دخالت می کنید!!!)
پ.ن 2 : پریشب ساعت 2 بعد از نصفه شب یکی از بچه ها اس ام اس زده بود که فلانی تو برای پروژه ی مقدمات نفت چه موضوعی رو انتخاب کردی ؟؟؟؟ مراجعت چی بودن ؟؟؟؟( قابل توجه که من مقدمات نفت رو دو ترم پیش پاس کردم )، می خوام روی ساعت ماجرا زوم کنید: 2 نصفه شب ،منم برگشتم بهش گفتم : " من واقعا لذت می برم این جوونا رو می بینم که در همه ی اوقات به فکر فراگیری علم و دانش هستند"خدا وکیلی هی نشینید بگید جوونا به فکر علم نیستن !!!
پ.ن 3 : بابا یکی نیست به داد من برسه !!! من هر چی عکس می ذارم تو وبلاگ نمایش داده نمی شه ، بنی آدم اعضای یکدیگرند ، جوونمردی کنید ، خواهرا هم دلشون خواست جوون خانمی !!!(این تیکه کاملا فیمینستی بود ....بیب بیب هورااا) کنن بیاید بگید من چه طوری می تونم این مشکل رو حل کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پ.ن 4 : صاحب آخرین پلاک ( برید در لیست دوستان ، همین بغل وبشون رو مشاهده می کنید) ، تبریک گفت واسه وبلاگ زدنم ، جناب اشراق ( بازم همین بغل !) رو هم که جنوب دیدم ، باید بگم باعث و بانی ورود من به این طبیعت وحشی !!!! خود ...ش بود ، بگم خدا چه کارت کنه ، ان شاء الله بری مکه !!!که این نون رو گذاشتی تو سفره ی ما !!!!
پ.ن 5 : می خوام یه سوالی ازتون بپرسم ... به نظر شما اگه تو وبلاگ مطالب فقط در یه جهت و هدف باشه بهتره یا همینطوری کاراگاه گجدی بهتره ؟؟؟؟؟؟( برید پست قبلی تا درک جملات آسون تر شه واستون ) ، منتظرم تا نظر بدین ، بعدا نگی نگفتم ها!!!
از اون جایی که این ابتکار زیادی داره طول می کشه ، دعوتت می کنم امشب به نبودنم ، به یادم....
اصل نوشته !!!
شعری که براتون گذاشتم از محمد علی بهمنی ، فوق العاده است ، باور کن اگه قشنگ نبود اصلا نمی نوشتمش ، ولی وقتی می خونی دیوونت می کنه ، پس امتحانش کن : که چه حال خوشی دارد این عاشق دیوانه...
ماه من
از خانه بیرون می زنم ، اما کجا امشب
شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها ، امشب
پشت ستون سایه ها ، روی درخت شب
می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب
می دانم ، آری نیستی ، اما نمی دانم
بیهوده می گردم به دنبالت چرا امشب ؟!
هر شب تو را بی جست و جو می یافتم ، اما
نگذاشت بی خوابی به دست آرم تو را امشب
هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز
حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب
ها...سایه ای دیدم ! شبیهت نیست ، اما حیف
ای کاش می دیدم به چشمانم خطا امشب
امشب ز پشت ابرها بیرن نیامد ماه
بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب
گشتم تمام کوچه ها را یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب
طاقت نمی آرم ، تو که می دانی از دیشب
باید چه رنجب برده باشم بی تو تا امشب
ای ماجرای شعر و شب های جنون من
آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب