به ذهنم رسید که یه مطلب به درد بخور و روشن کننده بنویسم که وقتی 4 نفر خوندنش یه چیزی یاد بگیرن و پس فردا بشینن بگن : به به !! به به !! خیلی ممنون !!! که ما رو با مسائل تازه آشنا کردی !!!( می بینی ذهن خلاق من رو ، آدم لذت می بره !!!) ، اتفاقا دیدم یکی از عزیزان یه کامنت گذاشته در مورد وهابیت ، گفتم بد نیست در موردش بنویسم ، امیدوارم اول مورد پسند خود خودش قرار بگیره ، بعدشم اینکه تو خوشت بیاد...
در طول تاریخ زندگی انسان بر روی کره ی زمین هزاران مذهب و دین به وجود آمده و صد و بیست و چهار هزار پیامبر برای هدایت انسان ها مبعوث گردیدند . در این میان پیروان هر دین مذاهب و فرقه هایی را به وجود آوردند که ناشی از خطوط فکری متفاوت آن ها با دیگر پیروان همان دین بود . شاید بتوان گفت از میان تمامی فرق به وجود آمده در مذاهب گوناگون ، شیعیان مظلومترین و البته پایدارترین بوده اند . تا آن جا که در چند سال اخیر نه تنها از مذاهب دیگر که حتی برخی از فرقه های مسلمان بر علیه شیعه موجی را راه اندازی و هدایت می کنند و در صدد نابودی شیعیان هستند .
پیشوای نهضت وهابیت محمد بن عبدالوهاب نجدی (1115-1201/1703-1782) نام دارد. نام وهابیت را مخالفان به آنها دادهاند در حالیکه پیروان آن خود را الموحدون و مذهب خود را محمدیت نامیدهاند این گروه سنی و پیرو مذهب احمد بن حنبل میداند. او پایهگذار نهضت وهابیت است که در شهر کوچکی از بلاد نجد که فلاتی کوهستانی در کشور عربستان است بدنیا آمده است. در همانجا نخستین درسهای خود را خواند سپس به مدینه آمد و نزد سلمان الکردی و محمد حیات السندی به تحصیل پرداخت. هر دو مربی نشانههای بدعت و الحاد را داشتند وی چهار سال در بصره، 5 سال در بغداد زندگی کرد و در بغداد با زنی ثروتمند ازدواج کرد در مدت زمان کوتاهی همسر او میمیرد و وی 2000دینار به ارث میبرد. محمد یک سال در کردستان و دو سال در همدان اقامت کرد و در آغاز سلطنت نادرشاه افشار به اصفهان رفت و در آنجا 4 سال فلسفه مشائی، اشراقی، طریقه صوفیه را خواند. یک سال نیز تدریس کرد و سپس به قم رفت و پس از بازگشت از مدافعان مذهب ابن حنبل شد. بعد از آن 8 ماه در عیتیه که املاکی داشت رفت و عزلت نشینی کرد بعد علناً به تبلیغ عقاید خود پرداخت و کتاب التوحید را نوشت. او کامیابیهایی داشت اما با مخالفان برادرش (سلیمان) و پسر عمویش (عبدا… بن حسین) مواجه شد و مناظرات او با پسر عمویش موجب خونریزی در قبیلههای تمیم در یمایه شد و نهایتاً او را از آن محل بیرون کردند. سپس او با خانوادهاش به روستای ده خانواری در عید رفت و از سوی محمد بن سعود رئیس آن ناحیه استقبال شد و بعدها بین آن دو پیمانی بسته شد که حکومت از آن محمد بن سعود و رهبری دینی از آن محمد بن عبدالوهاب باشد.
بدین ترتیب عبدالوهاب با همه مذاهب اسلامی (به جز حنبلی) در افتاد و چون در روزگار عثمانیان بود نهضتش ضد عثمانی شد و جنبه سیاسی به خود گرفت. ابتدا امرای سعودی نجد که حنبلی بودند به آیین وهابی گرویدند لذا منطقه پهناوری از جزیرهالعرب به فرمان ایشان در آمد و جنگهای متعددی انجام گرفت تا در دهه سوم قرن حاضر بر نجد و حجاز مسلط شدند و دولت عربستان سعودی را تشکیل دادند وی در نهایت در سال 1782 میلادی در گذشت
عقاید:
1.هر چیزی که بجز خدای تعالی مورد عبادت قرار گیرد خطاست و هر کس این چیزها را عبادت کند سزاوار مرگ است.
2.جماعت زیادی از مسلمانان موحد نیستند زیرا میکوشند تا عنایت خدا را با زیارت قبور اولیا بدست آورند بنابراین مشرکند.
3. ذکر نام پیامبر، ولی، یا فرشتهیی در نماز شرک است.
4.اگر غیر از خدا از کسی شفاعت جویند کفر است.
5.هرکسی برای روا شدن حاجات خود از غیر خدا یاری بخواهد کافر است.
6.علمی که مبتنی بر قرآن مجید سنت پیامبر و استنباطهای ضروری عقل نباشد. کفر است
7.انکار قدر (قدرت داشتن انسان بر انجام کارها) در همه افعال به معنی الحاد و بدعت است.
8. تفسیر قرآن بر پایه تأویل کفر است.
9.گروه وهابی تبرک به آثار اولیاء را شرک می دانند و کسی را که محراب و منبر پیامبر را ببوسد مشرک می خوانند؛ هر چند در آن به هیچ نوع الوهیت معتقد نباشد. بلکه مهر و مودت به پیامبر سبب شود که آثار مربوط به شخص مورد علاقه را ببوسد. ولی آنان درباره ی پیراهن یوسف چه می گویند؟!
«اذهبوا بعمیصی هذا فالقوه علی وجه ابی یأت بصیرا»
یوسف می گوید: پیراهن مرا ببرید و بر دیدگان پدرم بیفکنید تا او بینائی خود را باز یابد. یعقوب نیز پیراهن یوسف را که بافته ی جدا تافته ای نبود، بر دیدگان خود می افکند و در همان دم بینائی خود را باز می یابد. چنانکه می فرماید:
«فلمّا ان جاء البشیر القاه علی وجهه فارتدّ بصیرا».اگر یعقوب چنین کاری را در برابر «نجدی» ها و پیروان «محمد بن عبدالوهاب» انجام می داد، با او چگونه معامله می کردند؟ و عمل پیامبر معصوم و مصون از گناه و خطا را چگونه توصیف می نمودند؟
حالا اگر مسلمانی خاک قبر و ضریح و مرقد خاتم پیامبران(ص) را بر دیده بگذارد و قبر و ضریح پیشوایان را به عنوان احترام ببوسد و یا به آنها تبرک بجوید و بگوید، خداوند در این خاک چنین اثری گذارده است و در این کار از یعقوب زمان پیروی نماید، چرا باید مورد سب و لعن و تکفیر واقع شود.(3)
کسانی که با تاریخ زندگانی پیامبر گرامی آشنایی داشته باشند، می دانند که یاران آن حضرت پیوسته در تبرک با آب وضوی پیامبر، به یکدیگر سبقت می جستند و در این مورد کافی است که به «صحیحین» (صحیح بخاری و صحیح مسلم) که اصح صحاح ششگانه به شمار می روند، مراجعه مختصری بنمائیم. اینک برخی را به عنوان نمونه یادآور می شویم:
1ـ بخاری در گذشت «صلح حدیبیه» می نویسد: هرگاه پیامبر وضو می گرفت، یاران او برای ربودن قطرات آب وضوی آن حضرت بر یکدیگر سبقت می گرفتند.
2ـ بخاری در «باب خاتم نبوت» از سائب بن یزید نقل می کند که می گفت: خاله ام مرا خدمت پیامبر برد و گفت فرزند خواهرم بیمار است؛ پیامبر وضو گرفت و از خدا برای من برکت خواست و وضو گرفت؛ من از آب وضوی پیامبر نوشیدم.
3ـ بخاری در باب «صفات پیامبر» از «وهب بن عبدالله» نقل کرده است که مردم دستهای پیامبر را به صورت خویش می کشیدند و من نیز دست آن حضرت را گرفته و به صورت خود کشیدم و دست او خوشبوتر از مشک بود.
4ـ بخاری در باب «صفات پیامبر» نقل می کند: پیامبر در «ابطح» میان خیمه ای بود؛ بلال از خیمه بیرون آمد و مردم را به نماز دعوت کرد. باز به درون خیمه رفت و بازمانده ی آب وضوی پیامبر را بیرون آورد و مردم هجوم آوردند و آب را گرفته و تبرک می جستند.
5ـ مسلم در صحیح خود از انس نقل می کند که: پیامبر سر خود را می تراشید و یاران او در اطراف او بودند و هر تاری از موی او در دست یکی از آنان بود.