سلام بر و بچز
این مطلب تکراریه ، یعنی قبلا نوشتمش ( هی فکر نکنید متن کم اوردم ها !!!! نه خیر ، قضیه مهم بودن موضوعه ، داداش!!! )
12 اردیبهشت در تهران همایشی با عنوان تجلیل از فارغ التحصیلان مهندسی شیمی برگزار می شه که قراره توی اون از ما هم تجلیل کنند( منظورم از ما همون گروه کمیکار بود دیگه ، قبلا گفته بودم که خودتون نیومدید بخونید تقصیر من چیه ؟؟؟!!!)
خوب یه بار دیگه می گم : من با 3 تا از بچه های دانشکده تیم کمیکار دانشگاه رو تشکیل می دیم - بعدا می گم کمیکار یعنی چی - ما تو مسابقات ملی اول شدیم و امسال می ریم بین المللی کشور چین ، بگو ایول !!! ) حالا یعنی این که تو جشن اردیبهشت قراره از ما هم تجلیل بشه ، اگه دوست دارید می تونید ثبت نام کنید ، البته باید دانشجو باشید ، ترجیحا از نوع مهندسی شیمیش ...
آدرس سایت همایش با عنوان کمیته دانشجویی تو لینک های کنار صفحه هست ، می تونید مراجعه کنید.
پ.ن 2 : این شعر از سیلور استاینه ، با این که قشنگه ولی اصلا شبیه من نیست ، آخه می دونی من فکر می کنم شعر های به درد بخور شبیه ما آدم ها هستند ، قبول داری ؟؟؟
من برای تو جنگیدم و هنوز هم دارم می جنگم پس هیچ وقت باهات خداحافظی نمی کنم : زهی تفکر باطل زهی خیال محال ....
چیزهایی که نگفتم |
||
وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست، نگفتم :(عزیزم ، این کار را نکن .) نگفتم :(برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده .) وقتی پرسید دوستش دارم یا نه ، رویم را برگرداندم. حالا او رفته ، و من تمام چیزهایی را که نگفتم ، می شنوم. نگفتم :( عزیزم متاسفم ، چون من هم مقّصر بودم.) نگفتم :(اختلاف ها را کنار بگذاریم ، چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است.) گفتم :(اگر راهت را انتخاب کرده ای ، من آن را سد نخواهم کرد.) حالا او رفته ، و من تمام چیزهایی را که نگفتم ، می شنوم. او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم نگفتم :( اگر تو نباشی زندگی ام بی معنی خواهد بود.) فکر می کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد. اما حالا ، تنها کاری که می کنم گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم. نگفتم :(بارانی ات را درآر... قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم.) نگفتم :(جاده بیرون خانه طولانی و خلوت و بی انتهاست.) گفتم :(خدانگهدار ، موفق باشی ، خدا به همراهت .) او رفت و مرا تنها گذاشت تا با تمام چیزهایی که نگفتم ، زندگی کنم. |