به رسم قدیمای خودم ( سپاس خدای گیجی هایم را !!! )
سلام نمی دم چون زیادی تکراریه . بذار بگم ... به جز سلام انگار چیز دیگه ای نمی شه گفت ... بی خیال ... سلام
داشتم مطالب آرشیو شدمو می خوندم به یه نکته بسیار مهمی پی بردم ! اینکه بیش از 360 بار هی اومدم خداحافظی کردم که از این وبلاگ برم و بعدش هی اومدم گفتم بعد از مدت ها سلام ! می دونی این یعنی چی ؟ که دلم پای بند این ویرانه ست ...
مگه میشه خودم رو مچاله کنم بندازم دور و یا خفه شم از بی حرفی ؟ مگه می شه یادم بره آدمیزاد سه روز بی غذا می تونه زندگی کنه ولی بی شعر هرگز ( این جمله هه ماله کی بود ؟ )
این روزها خیلی مُرده ام ( این یه اصطلاح جدیده برید حالشو ببرید !!! ) . یه چیزی تو مایه های افسردگی گرفتم ... از بی گوشی ( اینم یه اصطلاح جدیدتر دیگه... بسوزه پدر ابتکار و نوآوری ) انگار هیچکس تو دنیا نیست که بفهمه من چی می گم ، چی می خام و اصلا چی فکر می کنم به قولی اون مرغ دریایی جاناتان لیوینگستون " فقط می خواهم آنچه را یافته ام با آنان در میان بگذارم و افق های آینده را که به همه ما تعلق دارد به آنان نشان دهم "
انگار تنها بودن تو این دنیا برای بعضی ها قانونه...
این شعرو دوست دارم به خاطر همین باز می ذارمش ...
پ.ن1: چه جالبه که سه چهار ساله پیش تو همچین روزی یه پست گذاشتم ... امروز تولد داداشیمه... تولدت مبارک
پ.ن2: نوروز 1390 بر شما مبارک باد ( بسیار رسمی مطالعه بفرمایید plz)
پ.ن3: بابا اصلا حس متفاوت نوشتن ندارم چقد حرفام مزخرف شد...( شیطونه می گه برو پاکشون کنا...)
غریبه
کم و بیش
همه غریبهایم
آنهایی که من
بیشتر دوستشان دارم
غریبهتریناند
غریبهها
از من که با خویش غریبهام
غریبهتر نیستند
و عشق
همیشه سنگی است غریبه
که باقی میماند