به نام خدا
تیم کمیکار دانشکده فنی مهندسی دانشگاه اراک با افتخار تمام مقام دوم مسابقات جهانی چین را از آن خود کرد .
اعضای تیم : طلعت کرمی ، مسعود رحیمی ، مریم محمدی
متاسفانه تیم صنعتی بابل خودشون رو از طریق اخبار صدا و سیما به عنوان تیم اول جهانی معرفی کردند !!!! در صورتی که اصلا رتبه نیورده بودن و تیم کشور چین مقام اول را کسب کرد ... حالا صدا و سیمای ما از کجا و با کدوم منبعی این خبر رو اعلام کرده خدا می دونه !!! ما که داریم پیگیری می کنیم تا حقمون رو بگیریم ...
این جا باید بگم به نام خدا ، که نه همه جا باید بگم به نام خدا
همین که می برات دیشبش تا 5 صبح بیدار بودیم و سه تایی داشتیم ماشین رو تست می کردیم ، نمی دونم چی شد که ماشین وسط کاری قاطی کرد و دیگه راه نرفت !!! البته فردا قراره بریم تهران که تعمیرش کنه و به قول مریم از تعمیر کارش بخوایم به جای اینکه بهمون ماهی بده ماهی گرفتن یادمون بده !!! کارامون خیلی زیاده ، شبا زودتر از 12 شب نمی تونیم بریم خونه ، یعنی به عبارتی رسما داریم پدر خودمون رو در میاریم . ما الان پارکیم ... یعنی پارک علم و فن آوری بابا !!!! داریم مطالب پوستر رو جمع و جور می کنیم ... مسعودم که خوابگاهه و طبق معمول عصبانی ... از کجا فهمیدم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب الان تلفنی باهاش حرف زدم . به قول خودش از بس کثیفه گال ( این اسم یه موجود ریزه!!!) گرفته . می دونی چیه خیلی خسته شده ، مسعود معمولا نگران همه چیز هست . از گذشته تا آینده !!! مریم هم که از مسعود بدتر ، ولی می دونی مریم قدرت تحملش خیلی بالاتره ،،، فقط وقتی عصبانی می شه ....!!!
دلم خیلی واسه دو تاشونم تنگ می شه ، ما تو این مدت با هم زندگی کردیم ، زندگی ... ازشون خیلی چیز یاد گرفتم( بابا این چرت و پرتا چیه دیگه !!!)
5شنبه هفته دیگه میریم چین . به لطف خدا همه چیز آمادست...
دعا یادت نره
انگار سلام !!!
این روزها خیلی سرم شلوغه و اگه الان اومدم که بنویسم واسه اینه که دلم خیلی تنگ شده برای حرف زدن... من و مریم و مسعود این روزها سخت مشغولیم بیشتر از 14 ساعت در روز کار و مطالعه می کنیم ... تازه به زور این چشم بادومی ها رو راضی کردیم که ما رو تو مسابقه بپذیرن ... تیم هم که سه نفره شد ... برامون دعا می کنی ؟؟؟؟ برای 9 مرداد که می شه 31 جولای بلیط رزرو کردیم ، 13 هم که مسابقه شروع می شه ... با دو قسمت : تقطیر آب و اتانول و طراحی موتور اتانولی...
اگر در زندگی هدفی داری که رسیدن به آن تلاش بسیاری می خواهد.
کوشش بسیار می طلبد /نیاز مند علاقه ی بسیار است.
و دست یافتن به آن به مبارزه نیاز دارد.
همیشه در انتظار
صبح خواهی بود
تا ببینی روز نو برای تو چه خواهد داشت
اگر در زندگی کسی را داری/که تو را کاملا" درک می کند
ایده هایش مانند توست
به تو اطمینان دارد/و به آنچه می کنی ایمان دارد
همیشه در انتظار
شب خواهی بود
چون هرگز تنها نخواهی بود!!!!!!!!!!!!!
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
ویک دریچه که از آن
به از دحام کوچه ی خوشبخت بنگرم......
قراره باز بریم تهران کار کنیم...
سلام بر و بچز
این مطلب تکراریه ، یعنی قبلا نوشتمش ( هی فکر نکنید متن کم اوردم ها !!!! نه خیر ، قضیه مهم بودن موضوعه ، داداش!!! )
12 اردیبهشت در تهران همایشی با عنوان تجلیل از فارغ التحصیلان مهندسی شیمی برگزار می شه که قراره توی اون از ما هم تجلیل کنند( منظورم از ما همون گروه کمیکار بود دیگه ، قبلا گفته بودم که خودتون نیومدید بخونید تقصیر من چیه ؟؟؟!!!)
خوب یه بار دیگه می گم : من با 3 تا از بچه های دانشکده تیم کمیکار دانشگاه رو تشکیل می دیم - بعدا می گم کمیکار یعنی چی - ما تو مسابقات ملی اول شدیم و امسال می ریم بین المللی کشور چین ، بگو ایول !!! ) حالا یعنی این که تو جشن اردیبهشت قراره از ما هم تجلیل بشه ، اگه دوست دارید می تونید ثبت نام کنید ، البته باید دانشجو باشید ، ترجیحا از نوع مهندسی شیمیش ...
آدرس سایت همایش با عنوان کمیته دانشجویی تو لینک های کنار صفحه هست ، می تونید مراجعه کنید.
پ.ن 2 : این شعر از سیلور استاینه ، با این که قشنگه ولی اصلا شبیه من نیست ، آخه می دونی من فکر می کنم شعر های به درد بخور شبیه ما آدم ها هستند ، قبول داری ؟؟؟
من برای تو جنگیدم و هنوز هم دارم می جنگم پس هیچ وقت باهات خداحافظی نمی کنم : زهی تفکر باطل زهی خیال محال ....
چیزهایی که نگفتم |
||
وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست، نگفتم :(عزیزم ، این کار را نکن .) نگفتم :(برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده .) وقتی پرسید دوستش دارم یا نه ، رویم را برگرداندم. حالا او رفته ، و من تمام چیزهایی را که نگفتم ، می شنوم. نگفتم :( عزیزم متاسفم ، چون من هم مقّصر بودم.) نگفتم :(اختلاف ها را کنار بگذاریم ، چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است.) گفتم :(اگر راهت را انتخاب کرده ای ، من آن را سد نخواهم کرد.) حالا او رفته ، و من تمام چیزهایی را که نگفتم ، می شنوم. او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم نگفتم :( اگر تو نباشی زندگی ام بی معنی خواهد بود.) فکر می کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد. اما حالا ، تنها کاری که می کنم گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم. نگفتم :(بارانی ات را درآر... قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم.) نگفتم :(جاده بیرون خانه طولانی و خلوت و بی انتهاست.) گفتم :(خدانگهدار ، موفق باشی ، خدا به همراهت .) او رفت و مرا تنها گذاشت تا با تمام چیزهایی که نگفتم ، زندگی کنم. |
میلاد پیامبر عشق حضرت محمد مصطفی ( صلی الله علیه وآله وسلم ) و امام جعفر صادق (علیه السلام ) به همتون مبارک و خجسته باشه .
دعا یادتون نره
پی نوشت:
نه اقاقیای من! تحمل تنهایی از گدایی دوست داشتن آسانتر است. تحمل اندوه از گدایی همه شادی ها آسانتر است. سهل است که انسان بمیرد تا آنکه بخواهد به تکدی حیات برخیزد. چه چیز مگر هراسی کودکانه در قلب تاریکی، آتش طلب می کند؟ مگر پوزش، فرزند فروتن انحراف نیست؟
نه اقاقیا... بگذار که انتظار فرسودگی بیافریند، زیرا تنها مجرمان التماس خواهند کرد.و ما می توانستیم ایمان به تقدیر را مغلوب ایمان به خویش کنیم. آنگاه ما هرگز نفرین کنندگان امکانات نبودیم.
دوست می داشتم لذتی به تو بدهم که تا کنون، هیچ کس به تو نداده است. اما در ضمن این که
مالک این لذتم، نمی دانم چگونه آن را به تو بدهم.می خواستم با چنان صمیمیتی تو را خطاب کنم،
که هیچ کس دیگر، تا کنون نکرده باشد.می خواستم در این ساعت شب به جایی بیایم که تو در آن،
چه بسا کتابها را پی در پی می گشایی و می بندی و در هر یک از آن کتاب ها، چیزهایی را جستجو
می کنی که تا کنون در نیافته ای. به جایی که تو هنوز در آن منتظری، به جایی که شوق تو از
احساسی ناپایدار در شرف تبدیل به اندوه است. جز به خاطر تو نمی نویسم و برای تو نیز جز به خاطر
این ساعات. می خواستم چنان کتابی بنویسم که در آن هر گونه فکر و هر گونه تاثر فردی از نظر تو
پنهان بماند و بپنداری که در آن جز پرتوی از شور و حرارت خویشتن نمی بینی.می خواستم خود را
به تو نزدیک تر کنم و تو، مرا دوست بداری.
مراقب باشید چیزهایی را که دوست دارید بدستآورید وگرنه ناچار خواهید بود چیزهایی را که بدست آوردهاید دوست داشتهباشید.
«جرج برنارد شاو»
? سال نو مبارک ?
سلام بر و بچز
12 اردیبهشت سال آینده در تهران همایشی با عنوان تجلیل از فارغ التحصیلان مهندسی شیمی برگزار می شه که قراره توی اون از ما هم تجلیل کنند( منظورم از ما همون گروه کمیکار بود دیگه ، قبلا گفته بودم که خودتون نیومدید بخونید تقصیر من چیه ؟؟؟!!!
خوب یه بار دیگه می گم : من با 3 تا از بچه های دانشکده تیم کمیکار دانشگاه رو تشکیل می دیم - بعدا می گم کمیکار یعنی چی - ما تو مسابقات ملی اول شدیم و سال دیگه می ریم بین المللی ، بگو ایول !!! ) حالا یعنی این که تو جشن اردیبهشت قراره از ما هم تجلیل بشه ، اگه دوست دارید می تونید ثبت نام کنید ، البته باید دانشجو باشید ، ترجیحا از نوع مهندسی شیمیش ...
آدرس سایت همایش با عنوان کمیته دانشجویی تو لینک های کنار صفحه هست ، می تونید مراجعه کنید.