سلام بر و بچز
این مطلب تکراریه ، یعنی قبلا نوشتمش ( هی فکر نکنید متن کم اوردم ها !!!! نه خیر ، قضیه مهم بودن موضوعه ، داداش!!! )
12 اردیبهشت در تهران همایشی با عنوان تجلیل از فارغ التحصیلان مهندسی شیمی برگزار می شه که قراره توی اون از ما هم تجلیل کنند( منظورم از ما همون گروه کمیکار بود دیگه ، قبلا گفته بودم که خودتون نیومدید بخونید تقصیر من چیه ؟؟؟!!!)
خوب یه بار دیگه می گم : من با 3 تا از بچه های دانشکده تیم کمیکار دانشگاه رو تشکیل می دیم - بعدا می گم کمیکار یعنی چی - ما تو مسابقات ملی اول شدیم و امسال می ریم بین المللی کشور چین ، بگو ایول !!! ) حالا یعنی این که تو جشن اردیبهشت قراره از ما هم تجلیل بشه ، اگه دوست دارید می تونید ثبت نام کنید ، البته باید دانشجو باشید ، ترجیحا از نوع مهندسی شیمیش ...
آدرس سایت همایش با عنوان کمیته دانشجویی تو لینک های کنار صفحه هست ، می تونید مراجعه کنید.
پ.ن 2 : این شعر از سیلور استاینه ، با این که قشنگه ولی اصلا شبیه من نیست ، آخه می دونی من فکر می کنم شعر های به درد بخور شبیه ما آدم ها هستند ، قبول داری ؟؟؟
من برای تو جنگیدم و هنوز هم دارم می جنگم پس هیچ وقت باهات خداحافظی نمی کنم : زهی تفکر باطل زهی خیال محال ....
چیزهایی که نگفتم |
||
وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست، نگفتم :(عزیزم ، این کار را نکن .) نگفتم :(برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده .) وقتی پرسید دوستش دارم یا نه ، رویم را برگرداندم. حالا او رفته ، و من تمام چیزهایی را که نگفتم ، می شنوم. نگفتم :( عزیزم متاسفم ، چون من هم مقّصر بودم.) نگفتم :(اختلاف ها را کنار بگذاریم ، چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است.) گفتم :(اگر راهت را انتخاب کرده ای ، من آن را سد نخواهم کرد.) حالا او رفته ، و من تمام چیزهایی را که نگفتم ، می شنوم. او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم نگفتم :( اگر تو نباشی زندگی ام بی معنی خواهد بود.) فکر می کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد. اما حالا ، تنها کاری که می کنم گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم. نگفتم :(بارانی ات را درآر... قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم.) نگفتم :(جاده بیرون خانه طولانی و خلوت و بی انتهاست.) گفتم :(خدانگهدار ، موفق باشی ، خدا به همراهت .) او رفت و مرا تنها گذاشت تا با تمام چیزهایی که نگفتم ، زندگی کنم. |
به ذهنم رسید که یه مطلب به درد بخور و روشن کننده بنویسم که وقتی 4 نفر خوندنش یه چیزی یاد بگیرن و پس فردا بشینن بگن : به به !! به به !! خیلی ممنون !!! که ما رو با مسائل تازه آشنا کردی !!!( می بینی ذهن خلاق من رو ، آدم لذت می بره !!!) ، اتفاقا دیدم یکی از عزیزان یه کامنت گذاشته در مورد وهابیت ، گفتم بد نیست در موردش بنویسم ، امیدوارم اول مورد پسند خود خودش قرار بگیره ، بعدشم اینکه تو خوشت بیاد...
در طول تاریخ زندگی انسان بر روی کره ی زمین هزاران مذهب و دین به وجود آمده و صد و بیست و چهار هزار پیامبر برای هدایت انسان ها مبعوث گردیدند . در این میان پیروان هر دین مذاهب و فرقه هایی را به وجود آوردند که ناشی از خطوط فکری متفاوت آن ها با دیگر پیروان همان دین بود . شاید بتوان گفت از میان تمامی فرق به وجود آمده در مذاهب گوناگون ، شیعیان مظلومترین و البته پایدارترین بوده اند . تا آن جا که در چند سال اخیر نه تنها از مذاهب دیگر که حتی برخی از فرقه های مسلمان بر علیه شیعه موجی را راه اندازی و هدایت می کنند و در صدد نابودی شیعیان هستند .
پیشوای نهضت وهابیت محمد بن عبدالوهاب نجدی (1115-1201/1703-1782) نام دارد. نام وهابیت را مخالفان به آنها دادهاند در حالیکه پیروان آن خود را الموحدون و مذهب خود را محمدیت نامیدهاند این گروه سنی و پیرو مذهب احمد بن حنبل میداند. او پایهگذار نهضت وهابیت است که در شهر کوچکی از بلاد نجد که فلاتی کوهستانی در کشور عربستان است بدنیا آمده است. در همانجا نخستین درسهای خود را خواند سپس به مدینه آمد و نزد سلمان الکردی و محمد حیات السندی به تحصیل پرداخت. هر دو مربی نشانههای بدعت و الحاد را داشتند وی چهار سال در بصره، 5 سال در بغداد زندگی کرد و در بغداد با زنی ثروتمند ازدواج کرد در مدت زمان کوتاهی همسر او میمیرد و وی 2000دینار به ارث میبرد. محمد یک سال در کردستان و دو سال در همدان اقامت کرد و در آغاز سلطنت نادرشاه افشار به اصفهان رفت و در آنجا 4 سال فلسفه مشائی، اشراقی، طریقه صوفیه را خواند. یک سال نیز تدریس کرد و سپس به قم رفت و پس از بازگشت از مدافعان مذهب ابن حنبل شد. بعد از آن 8 ماه در عیتیه که املاکی داشت رفت و عزلت نشینی کرد بعد علناً به تبلیغ عقاید خود پرداخت و کتاب التوحید را نوشت. او کامیابیهایی داشت اما با مخالفان برادرش (سلیمان) و پسر عمویش (عبدا… بن حسین) مواجه شد و مناظرات او با پسر عمویش موجب خونریزی در قبیلههای تمیم در یمایه شد و نهایتاً او را از آن محل بیرون کردند. سپس او با خانوادهاش به روستای ده خانواری در عید رفت و از سوی محمد بن سعود رئیس آن ناحیه استقبال شد و بعدها بین آن دو پیمانی بسته شد که حکومت از آن محمد بن سعود و رهبری دینی از آن محمد بن عبدالوهاب باشد.
بدین ترتیب عبدالوهاب با همه مذاهب اسلامی (به جز حنبلی) در افتاد و چون در روزگار عثمانیان بود نهضتش ضد عثمانی شد و جنبه سیاسی به خود گرفت. ابتدا امرای سعودی نجد که حنبلی بودند به آیین وهابی گرویدند لذا منطقه پهناوری از جزیرهالعرب به فرمان ایشان در آمد و جنگهای متعددی انجام گرفت تا در دهه سوم قرن حاضر بر نجد و حجاز مسلط شدند و دولت عربستان سعودی را تشکیل دادند وی در نهایت در سال 1782 میلادی در گذشت
عقاید:
1.هر چیزی که بجز خدای تعالی مورد عبادت قرار گیرد خطاست و هر کس این چیزها را عبادت کند سزاوار مرگ است.
2.جماعت زیادی از مسلمانان موحد نیستند زیرا میکوشند تا عنایت خدا را با زیارت قبور اولیا بدست آورند بنابراین مشرکند.
3. ذکر نام پیامبر، ولی، یا فرشتهیی در نماز شرک است.
4.اگر غیر از خدا از کسی شفاعت جویند کفر است.
5.هرکسی برای روا شدن حاجات خود از غیر خدا یاری بخواهد کافر است.
6.علمی که مبتنی بر قرآن مجید سنت پیامبر و استنباطهای ضروری عقل نباشد. کفر است
7.انکار قدر (قدرت داشتن انسان بر انجام کارها) در همه افعال به معنی الحاد و بدعت است.
8. تفسیر قرآن بر پایه تأویل کفر است.
9.گروه وهابی تبرک به آثار اولیاء را شرک می دانند و کسی را که محراب و منبر پیامبر را ببوسد مشرک می خوانند؛ هر چند در آن به هیچ نوع الوهیت معتقد نباشد. بلکه مهر و مودت به پیامبر سبب شود که آثار مربوط به شخص مورد علاقه را ببوسد. ولی آنان درباره ی پیراهن یوسف چه می گویند؟!
«اذهبوا بعمیصی هذا فالقوه علی وجه ابی یأت بصیرا»
یوسف می گوید: پیراهن مرا ببرید و بر دیدگان پدرم بیفکنید تا او بینائی خود را باز یابد. یعقوب نیز پیراهن یوسف را که بافته ی جدا تافته ای نبود، بر دیدگان خود می افکند و در همان دم بینائی خود را باز می یابد. چنانکه می فرماید:
«فلمّا ان جاء البشیر القاه علی وجهه فارتدّ بصیرا».اگر یعقوب چنین کاری را در برابر «نجدی» ها و پیروان «محمد بن عبدالوهاب» انجام می داد، با او چگونه معامله می کردند؟ و عمل پیامبر معصوم و مصون از گناه و خطا را چگونه توصیف می نمودند؟
حالا اگر مسلمانی خاک قبر و ضریح و مرقد خاتم پیامبران(ص) را بر دیده بگذارد و قبر و ضریح پیشوایان را به عنوان احترام ببوسد و یا به آنها تبرک بجوید و بگوید، خداوند در این خاک چنین اثری گذارده است و در این کار از یعقوب زمان پیروی نماید، چرا باید مورد سب و لعن و تکفیر واقع شود.(3)
کسانی که با تاریخ زندگانی پیامبر گرامی آشنایی داشته باشند، می دانند که یاران آن حضرت پیوسته در تبرک با آب وضوی پیامبر، به یکدیگر سبقت می جستند و در این مورد کافی است که به «صحیحین» (صحیح بخاری و صحیح مسلم) که اصح صحاح ششگانه به شمار می روند، مراجعه مختصری بنمائیم. اینک برخی را به عنوان نمونه یادآور می شویم:
1ـ بخاری در گذشت «صلح حدیبیه» می نویسد: هرگاه پیامبر وضو می گرفت، یاران او برای ربودن قطرات آب وضوی آن حضرت بر یکدیگر سبقت می گرفتند.
2ـ بخاری در «باب خاتم نبوت» از سائب بن یزید نقل می کند که می گفت: خاله ام مرا خدمت پیامبر برد و گفت فرزند خواهرم بیمار است؛ پیامبر وضو گرفت و از خدا برای من برکت خواست و وضو گرفت؛ من از آب وضوی پیامبر نوشیدم.
3ـ بخاری در باب «صفات پیامبر» از «وهب بن عبدالله» نقل کرده است که مردم دستهای پیامبر را به صورت خویش می کشیدند و من نیز دست آن حضرت را گرفته و به صورت خود کشیدم و دست او خوشبوتر از مشک بود.
4ـ بخاری در باب «صفات پیامبر» نقل می کند: پیامبر در «ابطح» میان خیمه ای بود؛ بلال از خیمه بیرون آمد و مردم را به نماز دعوت کرد. باز به درون خیمه رفت و بازمانده ی آب وضوی پیامبر را بیرون آورد و مردم هجوم آوردند و آب را گرفته و تبرک می جستند.
5ـ مسلم در صحیح خود از انس نقل می کند که: پیامبر سر خود را می تراشید و یاران او در اطراف او بودند و هر تاری از موی او در دست یکی از آنان بود.
سلام ، چون سلامتی میاره...
دو روز از شروع کلاس ها در سال جدید می گذره و من انگار برام چند هفته گذشته ، ( دارم این آهنگ شجریان رو گوش می دم : گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم ... )
حال عجیبی است مرا این روزهای بارانی و ابری که انگار تمام روزهام بارانی و ابری است ، نه راه رهایی هست و نه قدرت رفتن ، تا میایی بروی که تمام شوی تازه می فهمی این راهی که برای رفتن انتخاب کرده ای به خودش بر می گردد ... می دونی این یعنی چی ؟ یعنی انگار تو روی یه دایره ی بزرگ ایستادی که از هرسمت می ری نهایتا می رسی به خودش و آخرش می مونی که باید چه کار کنی ! راستی یکی نیست بیاد بگه باید چه کار کرد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اصلا نمی خواد کسی چیزی بگه . آدم هایی که باید حرف بزنند سکوت کردند ، اونم از نوع مطلق مطلقش ، قضیه ی صفر کلوین و دمای مطلقه ! که پایین تر از اون دمایی نیست و برای افزایشش هم باید شخصیت محترمی مثل حضرت فیل حاضر بشن !!!!
در هر صورت دل تنگم، یا دلم تنگ شده !!! هر جور صلاح می دونید بخونید! مثل همیشه ، وضعیت بهتر که نمی شه هیچ ، هر روز به از دیروز . ولی بازم شکر خدا ، خدا می دونه داره چه کار می کنه ، ولی به بزرگیش قسم که من عمرا کم نمیارم و تا آخرش می ایستم ( کاش می دونستم ...) ، حتی اگه تعداد آدم های سمجی که هر روز با تلفن می خوان بچه هاشون رو خوشبخت کنن بیشتر شه ...
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
اول نظر به دیدن او دیده ور شدم
او را خود التفات نبودی به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
می دونی قضیه اینه : « شوق پرواز هست ولی ...»
باران!
این طوفانها هنوز همه چیز را از من نگرفته اند.
هنوز چیزهایی برای من مانده است.
خیال نکن که آن حقیقی ترین هیچ گاه مجال ظهور بر پست ترین وادی را خواهد یافت.
گمان مبر که این چشمهای رهگذر،
این چشمهای جستجوگر قانع،
توان راهیابی به آن گمشده را می یابند.
باران!
کلام محبّت، کلامی نیست که این قدر راحت میان کوچه و بازار روان شود...
باران!
من عزیزترین دارایی ام را جایی در انتهای قلبم پنهان کرده ام.
جایی که هیچ کلمه ای به آنجا نخواهد رسید،
جایی که هیچ دستی به آنجا راه نخواهد برد؛
دارایی ام را نگاه می دارم و هرچه طوفان،
هرچه باد،
هرچه موج بیاید من چیزی را از دست نخواهم داد؛
آن چه ماندنی است، خواهد ماند، خواهد ماند...
باران تنها لحظات اندکی، تنها ثانیه های کوتاهی،
به کوتاهی تمام خوابهایی که دیدم و نیمه رهایم کردند.
کوتاه، تنها، میان چشمهای اندکی،
چیزی از آن عرش روان خواهد شد.
چیزی بی کلام،
سکوتی بی کلام، در نگاهی کوتاه،
که عابری به عابر دیگر می کرد،
عابری که غریبه بود،
عابری که رفت،
رفت، برای آن که رفتن تمام داراییش بود،
برای آن که باید می رفت.
غریب،
غریبه،
رهگذر غریب،
مسافر غریب...
باران!
مرا سفر به کجا می برد؟
کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند؟
کجاست جای رسیدن؟
خدایا زیستنی به من عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذاشته ام حسرت نخورم
و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم ،
بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم ، آنچنان که تو دوست می داری
خدایا چگونه زیستن را تو به من بیاموز
چگونه مردن را خود خواهم آموخت ...
خدایا رحمتی عطا کن تا ایمان نام و نان برایم نیاورد .
قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم،
تا از آنها باشم که پول دنیا را می گیرند و برای این کار می کنند ...
خدایا به هر کس که دوست می داری ، بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر کس که دوست تر می درای بیاموز که دوست داتن از عشق برتر...
سلاااااااااام!!!
یه ابتکار جدید و نو براتون دارم ،که شاخاتون رو سبز می کنه ، و احتمالا می مونید تو کفش !!! خوب ، چشماتون رو ببندید ، ببندید دیگه !!!!
حالااااااااااااا: « این بار می خوام پی نوشت پستم رو اول بیارم !!!!»
جالب بود ، نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پ.ن1 : دیروز ، یعنی 9 فروردین ، روز تولد سلیم دادام بود ، 60% بهش تبریک می گم ( این یه اصطلاحه !) ، طبق معمول روزای تولدامون ...( بگذریم ، اصلا ببینم شما مگه خودتون خواهر ، مادر ندارید ، که تو مسائل خصوصی ما دخالت می کنید!!!)
پ.ن 2 : پریشب ساعت 2 بعد از نصفه شب یکی از بچه ها اس ام اس زده بود که فلانی تو برای پروژه ی مقدمات نفت چه موضوعی رو انتخاب کردی ؟؟؟؟ مراجعت چی بودن ؟؟؟؟( قابل توجه که من مقدمات نفت رو دو ترم پیش پاس کردم )، می خوام روی ساعت ماجرا زوم کنید: 2 نصفه شب ،منم برگشتم بهش گفتم : " من واقعا لذت می برم این جوونا رو می بینم که در همه ی اوقات به فکر فراگیری علم و دانش هستند"خدا وکیلی هی نشینید بگید جوونا به فکر علم نیستن !!!
پ.ن 3 : بابا یکی نیست به داد من برسه !!! من هر چی عکس می ذارم تو وبلاگ نمایش داده نمی شه ، بنی آدم اعضای یکدیگرند ، جوونمردی کنید ، خواهرا هم دلشون خواست جوون خانمی !!!(این تیکه کاملا فیمینستی بود ....بیب بیب هورااا) کنن بیاید بگید من چه طوری می تونم این مشکل رو حل کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پ.ن 4 : صاحب آخرین پلاک ( برید در لیست دوستان ، همین بغل وبشون رو مشاهده می کنید) ، تبریک گفت واسه وبلاگ زدنم ، جناب اشراق ( بازم همین بغل !) رو هم که جنوب دیدم ، باید بگم باعث و بانی ورود من به این طبیعت وحشی !!!! خود ...ش بود ، بگم خدا چه کارت کنه ، ان شاء الله بری مکه !!!که این نون رو گذاشتی تو سفره ی ما !!!!
پ.ن 5 : می خوام یه سوالی ازتون بپرسم ... به نظر شما اگه تو وبلاگ مطالب فقط در یه جهت و هدف باشه بهتره یا همینطوری کاراگاه گجدی بهتره ؟؟؟؟؟؟( برید پست قبلی تا درک جملات آسون تر شه واستون ) ، منتظرم تا نظر بدین ، بعدا نگی نگفتم ها!!!
از اون جایی که این ابتکار زیادی داره طول می کشه ، دعوتت می کنم امشب به نبودنم ، به یادم....
اصل نوشته !!!
شعری که براتون گذاشتم از محمد علی بهمنی ، فوق العاده است ، باور کن اگه قشنگ نبود اصلا نمی نوشتمش ، ولی وقتی می خونی دیوونت می کنه ، پس امتحانش کن : که چه حال خوشی دارد این عاشق دیوانه...
ماه من
از خانه بیرون می زنم ، اما کجا امشب
شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها ، امشب
پشت ستون سایه ها ، روی درخت شب
می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب
می دانم ، آری نیستی ، اما نمی دانم
بیهوده می گردم به دنبالت چرا امشب ؟!
هر شب تو را بی جست و جو می یافتم ، اما
نگذاشت بی خوابی به دست آرم تو را امشب
هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز
حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب
ها...سایه ای دیدم ! شبیهت نیست ، اما حیف
ای کاش می دیدم به چشمانم خطا امشب
امشب ز پشت ابرها بیرن نیامد ماه
بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب
گشتم تمام کوچه ها را یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب
طاقت نمی آرم ، تو که می دانی از دیشب
باید چه رنجب برده باشم بی تو تا امشب
ای ماجرای شعر و شب های جنون من
آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب
قبل از این هر چیز باید بگم می دونم از اینکه انواع و اقسام مطالب رو تو وبلاگ من می بینید ، بسی بسیار تعجب می کنید ، به قول طرف : به به !!! خیلی ممنون ، چه وبلاگی !!!!
ولی باید بگم احتمالا و اساسا فکر نکنید که من خدای نکرده کاراگاه گجدم !!! و تو بساطم هر چیزی پیدا می شه ، اصولا من حکم یه اقیانوس مواج !!!! رو دارم که دلم می خواد عمیق عمیق باشم و در هر مسئله ای هم که تواناییش رو داشتم اظهار نظر کنم ، حالا حرفیه ؟؟؟؟!!!!
تا شلوغ تر از این نشده ، دعوتت می کنم به خوندن یه مطلب ناب در مورد تولید پلی اتیلن ، اگه چیز مربوط و یا حتی غیر مربوط !!!! داشتی برام بذار که خوشحال می شم ، عاشقان صنعت پالایش و پتروشیمی و حتی شمایی که هیچم از این رشته خوشتون نمی یاد ، بفرمایید : این است بوی زندگی :«بوی نفت...»
فعلا بای...
شاخه:مهندسی شیمی (
حالا توضیح فرآیند :
مقادیر زیادی از پلی پروپیلن های تولید شده در راکتور های بستر سیال فاز- گازی تهیه میشند که کاتالیستهای مخصوص به خودشون دارند.خصوصیاتی مثل نمایه ذوب , سطح بی آرایشی(atactic level) و توزیع وزن مولکولی توسط انتحاب مناسب همین کاتالیست ها و البته با تنظیم وضعیت فرایند و اضافه کردن مواد کنترل کننده وزن مولکولی کنترل میشند.با اضافه کردن اتیلن به راکتور کو پلیمرهای تصادفی تولید خواهد شد.خصوصیت فرآیند یونی پول PP اینه که آلودگی محیطی کمتری ایجاد میشه و پتانسیل انفجاری و اشتعالی کمتری دارند مواد توی فرآیند و خود فرآیند به راحتی قابل کنترل هست.
برای تولید هموپلیمرها و کو پلیمرهای تصادفی پروپیلن گازی رو به همراه کو مونومر و کاتالیست وارد راکتور اول(1) میکنند که بستر سیالی از ذرات پلیمر در حال رشد داره و در فشار حدود 35 کیلوگرم بر سانتیمتر مربع و دمای 70 درجه سانتیگراد کار میکنه.
یک کمپرسور گریز از مرکز یک مرحله ای(2) معمولی گاز فرایند رو که بستر ذرات کاتالیست رو به بحرکت در میاره و مواد اولیه برای فرایند رو تهیه می کنه و حرارت رو از بستر به بیرون منتقل میکنه(اینهمه کار رو گاز فرآیند میکنه) رو سیرکوله میکنه.گاز سیرکوله شده در یک مبدل حرارتی معمولی خنک میشه(3). دانه های تولید شده پیاپی وارد مخزن تخلیه محصول میشه(4) گازی که واکنش نداده همینجا جدا شده و به فرایند بر میگرده.
برای تولید پلیمرهای فشرده رزین پلی پروپیلن که در راکتور اول شکل گرفته به راکتور فشرده منتقل میشه(5).پروپیلن و اتیلن گازی هم برای تولید فاز پلیمری پلاستیکی وارد راکتور فشرده میشند.روش کار راکتور فشرده درست مثل همون راکتور اولیه هست با این تفاوت که فشارش نصف اولیه و از یه کمپرسور گریز(6) از مرکز استفاده میکنه که گاز رو در یک مبدل حرارتی(7) به جریان میندازه و به بستر سیال راکتور بر میگردونه.کوپلیمرهای فشرده توسط مخزن تخلیه محصول برداشته میشند و گازای فرآیند که واکنش ندادن هم مثل دفعه قبل جدا میشند و به راکتور بر میگردند.
در هر دو مرحله هیدروکربنهای باقیمانده توسط نیتروژن(پرج) تخلیه میشند.محصولات دانه دانه ما پس از این مرحله در یک سیستم بخصوص مصرف انرژی پایینی داره تبدیل به گلوله های گردالی کوچولو میشند.
اصطلاحات :
کو پلیمر( همبسپار) :Copolymer
هموپلیمر(جور بسپار) : Homopolymer
راکتور فشرده( فشرده ساز) : Impact
کتاب "رومئو پرنده است و ژولیت سنگ" از "فدریکو گارسیا لورکا" ترجمه "چیستا یثربی":
• اگر من ابر شوم؟
* من چشم می شوم
• اگر من گیسوی سری باشم؟
* من بوسه می شوم
• چرا مرا آزار می دهی؟
چرا؟
اگر مرا دوست داری
چرا آن چیزی نمی شوی که من می خواهم؟...
اگر من ماهی شوم
تو بهتر است موجی شوی
یا خزه ای دریایی
و یا حتی ماه تمام در آسمان
چرا نمی خواهی به من عشق بورزی؟
چرا می خواهی مرا از رفتن باز داری؟
مرا که تنها در حال حرکت
تو را دوست خواهم داشت...
می چرخم ...
با همه چیز،
با ذره ذره جهان
دور تو می چرخم
اما با تو گرگم به هوا بازی نمی کنم
چون تو از گرفتن من شاد می شوی...
نه
ای توطئه گر
من هرگز با تو گرگم به هوا بازی نمی کنم.
اگر به خاطر صدای فلوت من نبود
تو به ماه می گریختی
به ماه، آن دستمال توری
پر از لکه های سیاه
چون دستمال دختر بچهّ ها
مرا به آب برسان و غرغم کن
مرا در آب، برهنه رها کن
تصوّر کرده ای که از خون می هراسم؟
می دانم که با تو چه باید کرد،
فکر می کنی نمی دانم؟
حال خواهی دید!...
• اگر این گونه می خواهی ، باشد
خدا نگهدارت!
تقصیر من نیست
خیلی ها مرا دوست خواهند داشت
و عاشقان بیشمار
به من عشق خواهند ورزید...
• کجا می روی؟
صبر کن!
• مگر خودت نخواستی که بروم؟
• نه نباید بگریزی، صبر کن!
چه می گویی اگر من دانه ای شوم؟
• من بازهم شلاق می شوم
و تو را با سیم گیتار می زنم...
***********************************
• نزن !
لطفاً مرا نزن!
• تو را با پاروی قایق می زنم
• به قلبم نزن!
• تو را با پرچم گلهای ارکیده می زنم
• آخر مرا کور می کنی!
• شاید، چون همانند یک مرد، رفتار نکردی...
*********************************
• تنها منتظرم که شب از راه برسد
اکنون سپیدی خرابه ها مرا لو می دهد
اما شب هنگام تا پای تو خواهم خزید...
**********************************
• و اگر من به ستونی از سنگ بدل شوم ...
تو تنها سایه ای از آن سنگ خواهی شد
و دیگر هیچ...
تو رنج می کشی
و حتی رنج تو، مالِ خودت نیست
*******************************************
• من تمام شب خواهم گریست
و تو را در اشکهایم غرق خواهم کرد
• من هنوز می توانم بگریزم...
• بگریز، اگر می توانی!
• من در برابر اشکهایت از خود دفاع می کنم.
• دفاع کن، اگر می توانی!
• صبر کن، همه چیز بازی است...مگر نه؟
• آری، ما تنها داشتیم بازی می کردیم
• بگو در این خرابه
کجا می توان یک نوشیدنی گرم پیدا کرد؟
**********************************
*بیا نقشهایمان را عوض کنیم
حالا من جای تو بازی می کنم
و تو جای من...
و هرکس نقش خود را نپذیرد
به بهای جانش تمام می شود...
بیا
من تو می شوم
و تو من...
• هر کسی به هرحال کسی است
• و همیشه کسی خواهد بود،
• اما هیچکس، آن کس نیست که ما به دنبالش می گردیم...
گوشه هایی از زندگی رهبر معظم انقلاب (1)
گاهی ما بعضی از آدم ها رو در حد اینکه تو تلویزیون دیدیمشون یا حرفاشون رو در مورد مسائل مختلف شنیدیم می شناسیم ولی اگه بریم تو تار و پود زندگی هاشون می بینیم با چیزی که ما فکر می کردیم خیلی فرق می کنن . زندگی بعضی آدما که تعدادشون خیلی هم کمه شبیه یه سبد گل محمدیه .با من بیاید...
مادر
تابستان بود . هوا گرم بود . گوشه ی حیاط توی سایه فرش را پهن می کردیم ( خب مستحب است که زیر آسمان باشیم ) ساعت ها می نشستیم و اعمال روز عرفه را انجام می دادیم . مادر - خدیجه السادات میردامادی نجف آبادی ، دختر سید هاشم نجف آبادی - می خواند و ما هم ... خیلی اهل دعا و توجه و اعمال مستحبی و اینها بود .
با سواد ، کتابخوان ، دارای ذوق شعری و هنری ، حافظ شناس . همیشه برایمان شعرهایی از حافظ می خواند . با قرآن هم کاملا آشنا بود . بیشتر قصه های قرآن را برایمان می خواند . می خواند و تشریح می کرد ، شیرین.
در این میان گهگاه اشعار حافظ هم می خواند ، برای شیرینی بحث . صدای خوشی هم داشت . مادرم خیلی خوب بود ... خیلی!
پدر
پدر - سید جواد - ترک زبان بود . اصالتا تبریزی . اهل خامنه و مادر فارس زبان . از بچگی دو زبانه بودیم .
5 نفر بودیم ، چهار برادر - سید محمد ، سید علی ، سید هادی و سید حسن - و یک خواهر . من دومی بودم ، پسر دوم خانواده . پدرم ملای بزرگی بود ، عالم دینی بود . بر خلاف مادرم که خیلی گیرا و خوش برخورد بود ، پدرم ساکت و کم حرف بود . آرام . و این تاثیر دوران طلبگی و تنهایی در گوشه ی حجره بود.
به نقل از کتاب یک سبد گل محمدی
این نوع هیدرو کربور از ترکیب گاز و آب تشکیل می شود و به شکل جامد در می آید.منابع گاز آبدار در طبیعت دارای بیش از 95% متان و مقدار کمی CO2 ، H2S ، N2 می باشد. یکی از شرایط تشکیل گاز آبدار فشار و درجه حرارت است . به عبارت دیگر این نوع گاز تحت فشار و درجه حرارت در طبیعت در مناطق یخبندان و لبه اقیانوسها بوجود میاید. لبه اقیانوسها از نواحی ساحلی تا عمق 3000 متری آب را تشکیل می دهد که وسعتی معادل 7.9 درصد کل زمین را در بر میگیرد.
آینده تولید گاز آبدار از نظر اقتصادی :
نتایج نشان می دهد که با شرط افزایش قیمت انرژی و کاهش ذخایر گاز طبیعی و با استفاده از قوانین و تکنیکهای ساده ،تولید متان از هیدرات توجیه اقتصادی خواهد داشت و با این شرایط گاز آبدار قابل بهره برداری است.
در حال حاضر تولید اقتصادی با مشکلاتی از قبیل حفر چاه تزریقی، چاه های تولیدی، تزریق حرارت ، کاهش فشار و حفاری های افقی ، نصب و جابجایی تاسیسات و .. مواجه است و هزینه های هنگفتی در بر خواهد داشت.
تولید این گاز در صورت داشتن توجیه اقتصادی در مرحله اول از مناطق یخبندان شروع خواهد شد. مناطق Messayakaha در سیبری غربی و Kuparukriverarea در شمال آلاسکا بهترین شرایط را دارند.
تولید از مناطق لبه خشکی اقیانوسها به دلیل مشکلات فنی نسبت به مناطق یخبندان و دوری از سطح زمین در آینده انجام خواهد شد. تولید گاز متان از هیدرات برای هر دو منطقه (لبه خشکی اقیانوس ها تا عمق 3000 متری و مناطق یخبندان) محدود می باشد.
3منطقه مهم جهان که دارای منابع گاز هیدرات در جا می باشند عبارتند از:
1- منطقه خشکی یخبندان : مانند آمریکا ، کانادا و همچنین (ابهای کم عمق) گرینلند، روسیه و آنتراکتیس. روسیه با حجمی معادل 2.171 تریلیون مترمکعب گاز آبدار، بیشترین پتانسیل این نوع گاز در این منطقه از جهان را دارد و گرینلند با حجمی معادل 10 میلیارد مترمکعب کمترین پتانسیل گاز آبدار را داراست.کل گاز آبدار در جای این مناطق معادل 3.003 تریلیون متر مکعب برآورد شده است.
2- مناطق آبی یخبندان تا عمق 200 متری :
روسیه همچنین با حجمی معادل 573 میلیارد مترمکعب گازآبدار در این نوع مناطق مقام اول را در جهان دارد.بعد از روسیه منطقه Antraktis با 53 میلیارد متر مکعب گاز آبدار و گرینلند با 6 میلیارد مترمکعب قرار دارند.
3- مناطق آبی و لبه اقیانوسها تا عمق 3000 متری:
مانند اقیانوس اطلس ،اقیانوس آرام و هند که به ترتیب 1.968 ،2.326 و 1.053 تریلیون مترمکعب گازآبدار هستند.مجموع کل حجم گاز آبدار درجا در جهان معادل 9.391 تریلیون مترمکعب تخمین زده شده است که از این مقدار در حدود 3.003 ترلیون مترمکعب متعلق به مناطق خشکی یخبندان ، 5.756 تریلیون متر مکعب متعلق به مناطق آبی و لبه اقیانوسها و 632 میلیارد مترمکعب متعلق به مناطق آبی یخبندان تا عمق 200 متری آب است.
به استناد منابع مختلف در ارقام گاز آبدرا درجای هیدرات مناطق یخبندان به نواحی آبی ، 2 به 3 است. فاکتور تولید متان از هیدرات در هر منطقه از جهان متفاوت می باشد ولی برای مناطق یخبندان خشکی فاکتور تولید معادل 30 درصد و در مناطق آبی کم عمق و آبی عمیق (دریاها و اقیانوس ها) معادل 10 درصد تخمین زده شده است.